مخالفت با عقل:

همانطور که قبلا گفته شد این روایت مخالف قرآن و عقل است و با روایات دیگر تعارض دارد در پست قبل علت مخالفت با قرآن را روشن کردیم در این پست مخالفت با عقل را بررسی می کنم:

این روایت با دو امر عقلی در تعارض است اول پوشش، دوم حیاء.

پوشش: همانطور که قبلا اشاره شده از نیازهای یک انسان، پوشش است یعنی وقتی که انسان به دنیا می آید به طور ناخودآگاه با گریه به والیدن خود می فهماند که سردش است و باید بدنش پوشیده شود همچنین برای حفظ عورت خود از پوشش استفاده می کند(در پستهای قبل مفصلا به این امر اشاره کردیم) این پوشیدگی حداقلی(یعنی عورتها) حتی در جوامع ابتدایی وجود داشته است

با حفظ این مقدمه باید گفت که چگونه ممکن است که شخصی که فرستاده خداوند است این امر ابتدایی را رعایت نکند و بخواهد مانند دیگر حیوانات مکشوف باشد آیا این را عقل انسان قبول می‌کند هر چند در یک جامعه (کشف عورت) معمول باشد باز امر ناپسندی است و این امر ناپسند را از افراد جامعه بالاخص از بزرگان خود قبول نمی‌کند(حتی در عصر امروزی که برهنگی تبلیغ می شود، صد البته برگشت به عصر حجر است).

حیاء:

حیاء در لغت به معنای شرم است و آن بردو نوع است نفسانی و ایمانی . و حیاء نفسانی شرمی است که خداوند آنرا در همه نفوس آورده است مانند شرم از کشف عورت و جماع بین مردم . و حیاء ایمانی شرمی است که مومن را از ارتکاب معاصی از ترس خدا بازمیدارد. (تعریفات جرجانی ص 65).

چگونه ممکن است آن کس که خود از همه با حیاء تر بود متهم به چنین مطالبی شود مانند روایتی از حصرت ابوطالب، عموی پیامبر، که درباره حیاء رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان کودکی این چنین می گوید: ابوطالب به برادر خود عباس گفت ای برادر برای تو از محمد بگویم همانا من او را به همراه خود داشتم و هیچ در شب یا روز از او جدا نمی شدم و به هیچ کس اعتماد نمی کردم تا این که او را در رختخواب خود می خوابانیدم و از او می خواستم که لباسش را بیرون آورده با من بخوابد ولی در چهره او احساس کراهت می کردم تا این که به من گفت ای عمو صورتت را از من برگدان تا لباسم را بیرون بیاورم و وارد رختخواب شوم به او می گفتم چرا؟ گفت شایسته نیست هیچ کس بر بدن من نظر کند و من از این گفتارش تعجب می کردم و از او روی بر می گردانیدم تا وارد رختخوابش می شد و من وقتی وارد رختخواب می شدم می دیدم میان من و او ملافه ای است به خدا سوگند من آن را می دیدم نرم ترین پارچه است و سپس آن را می بوییدم و می دیدم که گویی در مشک فر رفته و خیس خورده است. (ابن شهر آشوب1/36)

حیاء و شرم طبق تعریف جرجانی چیزی است که خداوند در تمام نفوس قرار داده است و احسن و کامل آن باید در کسی باشد که الگوی انسانها است و طبق روایت ابن شهر آشوب حضرت حتی در کودکی حیاء می کردند و لباس خود را بیرون نمی آوردند.